برسنگ قبرم بنويسيد خسته بود اهل زمين نبود نمازش شكسته بود ولي شيشه دلي رو نشكسته بود،شيشه بودتنها از اين نظر كه سر پاشكسته بود،پاك بود چشمان او چون دائم از اشك شسته بود،اين درخت براي هر تبرتيشه دسته بود
برسنگ قبرم بنويسيد،كل عمر پشت دري كه باز نمي شد نشسته بود.
«توفيق رفيق راهتان باد»