سلام
خوبي منم تبريك ميگم
سلام فاتح عزيز
چه خوبه كه از اميد گفتي
پروردگارا
مهرباني هست
ايمان هست
اميد هست
آري تا شقايق هست زندگي بايد كرد
در دل من چيزي است
مثل يك شيشه ي نور
مثل خواب دم صبح
دورها آواييست
كه مرا مي خواند
و چنان بي تابم
كه دلم مي خواهد بدوم تا ته دشت
بدوم تا سر كوه..
سلام.
اعياد گذشته ودر پيش رو را به شما تبريك مي گم.
مطلبتون بسيار زيبا بود وتوصيه هاتون بسيار دلنشين.
اين روزها آرامش رو بايد در لابه لاي همين حرفها جستجو كرد .بايد همين ها رو بر لحظه لحظه زيستن حاكم كرد.
پيروز باشيد وسرفراز
سلام دوست من
من وبلاگم را به روز کرده ام
منتظر نگاه و نظر تو هستم
از دوستت اينها را دريغ نکن
دوستدار و ارادتمند تو
*****************************
ناله ها درسينه دارم کاش مي آمد برون
اشکها در ديده دارم کاش مي آمد برون
سينه اي بي کينه دارم کاش مي ديدي عيان
قلب چون آيينه دارم کاش مي ديدي عيان
حرفها ناگفته دارم کاش مي کردم بيان
سوز دل بنهفته دارم کاش مي کردم بيان
شاد باشيد يا حق. [گل][گل]
سلام داداش فاتح
آدما فقط با اميد زنده اند
مثل من كه الان زنده ام
زيبا بود
مثل هميشه
موفق باشي و شاد
تا بعد
سلام سيد
بابا اين چه وضعيه كه چند روزه كه كامنت باز نمي شه !!!!!!!!!
سر جدت بابا يه فكري بكن ديگه !!!!!!!!!
بنام خداوند جان و خرد وبا عرض سلام و ادب
منشورسازمان ملل متحد مدعي جلوگيري ازجنگ و خون ريزي وممانعت از تلفات انساني ، براي نخستين بار درطول تاريخ تا سيس خود قطعنامه آتش بس ميان چريكهاي لبناني وارتش اسرائيل را تصويب نكرد !!!
پيامد آن ادامه ي جنگ وگسترش وحشيانه ي ويرانه ها وعدم توجه به عمق فاجعه ي انسانيست! كه عشق در زير پوتين هاي سربازانِ جنگ رنگ ِنفرت گرفت .
پاي چوبي ا م به راه هايي که نبسته اند دل سپرده است كه اين راديو ازمرز گذشت !!
واين شعر سه سا ل در انتظار قطعنا مه اي براي تصويب نشسته وامروز كه تصادفـن منشور ملل را زير پا گذاشتم شما بخوانيد : جهاني شدم.
به ديدار شما در هجوووووووومِ لحظه ها نشسته درخشاب عمرخود سرريزم .
با سپاس فراوان هجوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووم
درود ...
/ معذرت از تاخير /
اميد ... چيزي كه در برخي به راحتي مي يابي ولي در بعضي دريغ از نقطه ايي ... به هر حال .. بايد دل رو به دريا داد ...
ايام به كام فاتح جان !!
تابعد ...
بابايي تنگه دلم ، يه چيزي بگم؟ وقتي كه بچه بودم ، فكر مي كردم با خودم دستات چه قدر بزرگه ، بزرگ كه شدم گفتم حتماً الان ديگه اونقدرا هم بزرگ نباشن. بابايي بگم برات ، دستات هنوزم خيلي بزرگن ، حتي حالا كه فكر كنم ازشون هيچي نمونده.
پستتون خيلي زيبا و قابل تامل بود... تبريك مي گم...
غريبانه هم به روزه...
خوبيد
ببخشيد يه مدتي نبودم
چقدر مطالب جديد گذاشتي
همشو مي خونم
ممنون كه فراموشم نكردي و به من سر زدي
اين مطلبتم خيلي قشنگ بود
موفق باشي
بدترين روز براي من روزي بود كه باور كردم در موردش اشتباه كردم . بهترين روزامُ حرومش كردم.....
فعلا
با نام خدا
خوشحال مي شم كه به غزلهاي من سري بزنيد
يا حق
سلام...
ممنوع نيستي كه بچينمتاين جا هم كه بهشت نيست تا گناه مادر را تكرار كنم … رنگ صلح چشمهايت دهان تنهاييام را آب مياندازد به شاخهات نرسيده ، ميلغزم هميشه لغزيدن بهانهي خوبي است براي فشردن دستي كه دوستش داري !وسوسهي چيدن رها نكرد ؛ رهايت نميكند …بچين !ممنوع منم كه بچينيام !
خيلي زيبا بود
...تا هميشه