سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اسمان ای پیر افسرده چرا با ما نمی سازی؟ - خانه متروک
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اسمان ای پیر افسرده چرا با ما نمی سازی؟ - خانه متروک
 RSS 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت وبلاگ
کل بازدید : 144479
بازدید امروز : 16
........ موضوعات وبلاگ ........

..........حضور و غیاب ..........
یــــاهـو
........... لوگوی خودم ..........
اسمان ای پیر افسرده چرا با ما نمی سازی؟ - خانه متروک .......جستجوی در وبلاگ .......

........... دوستان من ...........








رضا و مهتاب
شمیم یار
یاغی ترین ستاره
بازی بزرگان
به تو می اندیشم
به جای حرفهای همیشگی
ساحل
عاشقانه های مریم
سروین
رویای ابی
زندگی می گوید اما....
نغمه دل
عطش
هجوووووووووووم
صدای پای اب

............. اشتراک.............
 
............آوای آشنا............

............. بایگانی.............
فریاد2
فریاد
فریاد 3
بهار 1387
زمستان 1386
پاییز 1386
تابستان 1386
بهار 1386
تابستان 1385

............ طراح قالب...........


  • اسمان ای پیر افسرده چرا با ما نمی سازی؟

  • نویسنده : سید فاتح حسنی عطار:: 85/4/8:: 3:15 عصر

    همه جا در سکوت بود وقتی دیدم همه جا را سکوتی در بر گرفته چشمانم را نزد اسمان سپردم و اسمان با مهربانی انها را به ابرها سپرد و روحم که از این سکوت عاصی شده بود تمام عشق ها را به دریا برد برای یک لحظه احساس کردم دیگر با زندگی وداع گفته ام برای همین بود که ارزو داشتم برای چند ثانیه دیدگانم را به من بدهند تا اشک شوق را بر دیدگانم جاری کنم ولی ابرها صدای مرا نمی شنیدند و شروع به باریدن کردند ابرها می باریدن و من همچنان خالی می شدم صدای باران می پیچید اسمان گریه می کرد اندکی در خود فرو رفتم که ایا اسمان بر من گریه می کند چند بود که در فکر بودم و نگاهم را به اسمان دوختم ان چیزی که می دیدم برایم مثل رویا بود ایا ستاره ها هم این طور بی رحمانه من را تنها گذاشته اند به خود گفتم چه رازی بین ستاره ها و اسمان وجود دارد ستار ها می میرند اسمان گریه می کند چه بازی مسخره ای من مثل سپر اسمان مقاوم بودم نور ستاره من هم چشمکی زد و خاموش شد و من مثل دیوانه ای سر به اسمان نهاده بودم قطره ها را که این طور با قاطعیت تمام از چشمانم بر زمین می افتادند را تماشا می کردم و منتظر بودم تا ببینم که من با کدامین قطره می چکم ؟

     

     


    نظرات شما ()